پایگاه اینترنتی شهر گیوی

پایگاه اینترنتی شهر گیوی

در این پایگاه اخبار، تصاویر و مقالات مربوز به شهر گیوی قرار می گیرد.
پایگاه اینترنتی شهر گیوی

پایگاه اینترنتی شهر گیوی

در این پایگاه اخبار، تصاویر و مقالات مربوز به شهر گیوی قرار می گیرد.

تقویت کننده

شهرستان کوثر - شهر کیوی کیوی - شهر گیوی گیوی - شهر کوثر کوثر - شهر توریستی کیوی - شهر توریستی گیوی - شهرستان توریستی کوثر - شهر توریستی کوثر سنجبد - سنجبد شمالی - سنجبد جنوبی - فیروز.

کیوی علیا - گیوی علیا - کوثر علیا - کیوی بالا - گیوی بالا - یوخاری کیوی - یوخاری گیوی - اوست کیوی - اوست گیوی - دوز کیوی - دوز گیوی - دوس کیوی - دوس گیوی - اوست کوثر - دوز کوثر - دوس کوثر -کوثر بالا.

کیوی سفلی - گیوی سفلی - کیوی سفلا - گیوی سفلا - کوثر سفلی - کیوی پایین - گیوی پایین - 

دورد اولر -  دورد اوئلر سیتالی دمیرچی - پش بازا ر- گگلر - چله خانا ناودولی - کرچنلیکوو.

آشاقی محله - آشاغی محله - یوخاری محله.

ازجاذبه های گردشگری کیوی میتوان اشاره کرد به:( ایستی سو " آبگرم  کیوی "، رستم داشی " سنگ رستم "، زنجیروپیر ،  بوزلوق " غاریخگان "،  دربندمشکول ،  منبرمشهور مسجد مشکول ،  داش حمامی  " حمام سنگی "،  پل تاریخی فیروزآباد ، دلیکلی داش " سنگ سوراخ "،  پل پردلیس.

سرمیستان-سرمستان.

سروش سروش . [ س ُ ] (اِ) اوستا «سرئوشه » ۞ . سرئوشه در اوستا بمعنی اطاعت و فرمانبرداری و مخصوصاً پیروی از اوامر خداوندی است و آن از ریشه ...
سروش سروش . [ س ُ ] (اِخ ) نام منجم هندی در دربار یزدگرد : یکی مایه ور بود با فر و هوش سر هندوان بود نامش سروش .فردوسی ....
سروشه سروشه . [ س ُ ش َ ] (اِخ ) نزدیک به تلفظ اوستایی سروش . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سروش است که جبرئیل باشدخصوصاً و ملائکه ٔ د...
اسروش اسروش . [ اُ ] (اِ) سروش . (جهانگیری ). آواز خوش . (برهان ) (انجمن آرا). || نام روز هفدهم از هر ماه شمسی . (برهان ). || فرشته را نیز...
سروش بدسروش بد. [ س ُ ب َ ] (اِ مرکب ) سالار فرشتگان که نخستین خرد است و به تازی عقل اول گویند و آن را سروش سالار و سروش سترگ نیز گفته ...
پل سروش پل سروش . [ پ ُ ل ِ س ُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه زاهدان به خواش میان سیاه جنگل و سنگان در 129000گزی زاهدان ....
خجسته سروش خجسته سروش . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ س ُ ] (اِ مرکب ) سروش خجسته . فرشته ٔ مبارک قدم . هاتف مبارک : یکایک بیاید خجسته سروش بسان پری پلنگی...
سروش آذران سروش آذران . [ س ُ ذَ ] (اِخ ) حمزه ٔ اصفهانی در سنی ملوک الارض و الانبیاء در پادشاهی شاپور ذوالاکتاف آورده : «ونصب بقریة حروان من ر...
سروش اعظم سروش اعظم . [ س ُ ش ِ اَ ظَ ] (اِخ ) نام جبرئیل علیه السلام است . (شرفنامه ٔ منیری )....
سروش اصفهانی سروش اصفهانی . [ س ُ ش ِ اِ ف َ ](اِخ ) (1228 - 1285 هَ . ق .) میرزا محمدعلی خان بن قنبرعلی اصفهانی سدهی . شرح احوال وی مجملاً در مجم...
پل سروش بادران پل سروش بادران . [ پ ُ ل ِ س ُ ] (اِخ ) در اصفهان که پل دشتی هم میخوانند. یک فرسخ با پل چوم فاصله دارد. محمد مهدی می نویسد نزدی...
سریش سریش . [ س ِ ](اِ) رستنی باشد که در سبزی و تازگی بپزند و با ماست بخورند و بعد از رسیدگی خشک کنند و آرد سازند و کفشگران و صحافان چیز...
سروسرو. [ س َرْوْ ] (اِ) پهلوی «سرو» ۞ (فرهنگ وندیداد ص 206) و «سرب » ۞ (بندهشن ص 116)،طبری «سور» ۞ (سرو) (واژه نامه ص 448)، عربی ...
خروش خروش . [ خ ُ ] (اِ) بانگ وفریاد بی گریه . (از برهان قاطع) (لغت نامه ٔ اسدی ). غریو. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (صحاح الفرس ). فریاد....
هوش هوش . (اِ) زیرکی و آگاهی و شعور و عقل و فهم و فراست را گویند. (برهان ). و خودداری و احساس و تمییز : برفتش دک و هوش وز پشت زین فکن...
پرخش پرخش . [ پ َ رَ ] (اِ) پرَخج . پرخچ . فرخچ . فرخج . فرخش . کفل اسب . پشت اسب .(حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). کفل و ساغری اسب و...
گوش گوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انس...
رش رش . [ رَ ] (اِ) قسمی ازخرمای سیاه . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه مؤلف ) (از فرهنگ جهانگیری ). ن...
دروددرود. [ دُ ] (اِ) ۞ به معنی صلوات است که از خدای تعالی رحمت و از ملائکه استغفار و از انسان ستایش و دعا و از حیوانات دیگر تسبیح ...
برون برون . [ ب ِ / ب ُ ] (ص ، ق ، اِ) مخفف بیرون . (برهان ). ضددرون . (شرفنامه ٔ منیری ). خارج و ظاهر. (ناظم الاطباء). ظاهر، مقابل باطن . من...
دوش دوش . (اِ، ق ) ۞ شب گذشته . (شرفنامه ٔ منیری ) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از غیاث ). دوشینه . دوشین . بارحه . (دهار...
مرومرو. [ م َرْوْ ] (اِخ ) صاحب حدود العالم می نویسد (ص 94): شهری بزرگ است [ به خراسان ] و اندر قدیم نشست میر خراسان آنجا بودی و اکنو...
روزروز. (اِ) در پهلوی رُچ ۞ ، پارسی باستان رئوچه ۞ ، اوستا رئوچه ۞ ، هندی باستان رچیش ۞ ، ارمنی لئیز ۞ کردی روژ ۞ ، افغانی ور...
سرشته سرشته . [س ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) معجون . (بحر الجواهر). معجون کرده . بدست مالیده . (صحاح الفرس ). عجین : بشب سرشته و آغشته خاک او ...
هورهور. (اِ) نامی است از نامهای آفتاب . (برهان ). خور. خورشید. شمس . شارق .ذکاء. شید. بیضا. سور (سانسکریت ). مهر : خداوند ماه و خداوند هورخد...
پران پران . [ پ َرْ را ] (نف ) هر چیز که پرد. در حال پریدن . پرنده : چنان دید گودرز یک شب بخواب که ابری برآمد از ایران پرآب بر آن ابر پ...
سبزپوش سبزپوش . [ س َ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ سبز. آنکه لباس سبز در بر کرده باشد : گل همی گل گردد و سنگ سیه یاقوت سرخ زین بهار سبزپوش تازه...
مرامرا. [ م َ ] (از « مََ »، مخفف «من » + را) من را. برای من . به من . مرا به دو صورت استعمال شده است : صورت مفعولی و صورت مسندالیهی...
باروربارور. [ وَ ] (ص مرکب ) ۞ درختی که بار دارد و باردهنده بود. شاعر گوید : زان چنار و سرو را بر نی و شاخ بارورکز سر بدخواه تو بار آور...
اردارد. [ اَ ] (اِخ ) نام ایزدی در آئین ایرانیان باستان . در اوستا اَشی وَنگوهی و در پهلوی اَرت آمده ، کلمه ٔ ونگهو صفت است بمعنی نیک ...
پری پری . [ پ َ ] (اِ) موجود متوهم صاحب پر که اصلش از آتش است و بچشم نیاید وغالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد. فرشته ،مقابل د...
خوشی خوشی . [خوَ / خ ُ ] (حامص ) شادی . فرح . سرور. شعف . نشاط. خوشحالی . خرسندی . آسایش . راحت . عشرت . عیش . خرمی . (ناظم الاطباء). خوشدلی . ط...
زبون زبون . [ زَ ] (ص ) خوار. (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). زیردست . (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ). ...
روضه روضه . [ رَ ض َ / ض ِ ] (ع اِ) نوحه سرایی بر مصائب اهل بیت رسول (ص ) به نثر. مأخوذ از روضةالشهداء تألیف ملاحسین واعظ کاشفی ،مقابل...
گوی گوی . (نف مرخم ) مرخم و مخفف گوینده .- آفرین گوی ؛ آفرین گوینده : که باد آفریننده ای را سپاس که کرد آفرین گوی را حق شناس . نظامی .-...
نوروزنوروز. [ ن َ / نُو ] (اِ مرکب ) روز اول ماه فروردین که رسیدن آفتاب است به نقطه ٔاول حمل . (غیاث اللغات ). روز اول فروردین که رس...
برگ برگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ...
بربر. [ ب َ ] (حروف اضافه ، اِ) بلندی . (ناظم الاطباء). بالا. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). بالای . زبر. روی . سر. (ناظم الاطباء). مقاب...
ش ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزد...
باژباژ. (اِ)خاموشیی باشد که مغان در وقت بدن شستن و چیزی خوردن بعد از زمزمه اختیار کنند. کلیه ٔ دعاهای مختصر را که زردشتیان آهسته بز...
ملهم ملهم . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) الهام کننده یعنی در دل افکننده از جنس خیر و آن حق تعالی است . (غیاث ) (آنندراج ). الهام کننده و در دل اف...
سرو سهی سرو سهی . [ س َرْ وِ س َ ] (اِخ ) نام لحن یازدهم از سی لحن باربد. (انجمن آرا) (برهان ) (رشیدی ) : برزند نارو بر سرو سهی سرو سهی برزند...
مینومینو. (اِ) آسمان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا). عالم علوی . (آنندراج ) (غیاث ) (رشیدی ). مقابل گیتی که عالم سف...
زمزم زمزم . [ زَ زَ ] (اِ) بمعنی آهسته آهسته است چه زم را آهسته گویند. (برهان ). آهسته آهسته و باملایمت و مشفقانه . (ناظم الاطباء). در ...
مزرع مزرع . [ م َ رَ ] (ع اِ) مزرعة. مزرعه . کشت زار. کشتمند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، مزارع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مزرع ...
الفت الفت . [ اَ ف َ ] (ع ص ) قچقار شاخ درهم پیچیده یا یک شاخ خمیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) ۞ . آنکه سرویش بهم پیچ...
هیجاهیجا. [ هََ ] (ع اِ) کارزار. (دهار) (غیاث اللغات ) (السامی ) (مهذب الاسماء). جنگ . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). پیکار. حرب . (اقرب الموار...
زبیرزبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن عوام . صحابی است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). زبیربن عوام قرشی اسدی مکنی به ابوعبداﷲ، حواری پیغمبر ...
فلس فلس . [ ف َ ] (ع اِ) پشیز. ج ، افلس ، فلوس . (منتهی الارب ). پول سیاه . پشیز. (فرهنگ فارسی معین ) : فلسفی فلسی و یونان همه یونی ار...
غیب غیب . [ غ َ ] (ع مص ) غایب شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ناپدید شدن . (منتهی الارب ). ناپدیدی . (مهذب الاسماء). دور شدن و...

کیوی کیوی . [کی ] (اِخ ) یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش سنجبد شهرستان هروآباد است که در مشرق بخش واقع است و از شمال به دهستان هیر و از...
کیوی کیوی . [ ک َ ی َ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به کی [ ک َ / ک ِ ] . (ناظم الاطباء). رجوع به کی [ ک َ / ک ِ ] شود....
کیوی کیوی . [ کی ] (اِخ ) دهی از دهستان خورش رستم است که در بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع است و 176 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیا...
کیوی بالاکیوی بالا. [ کی وی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیوی است که در بخش سنجبد شهرستان هروآباد واقع است و 525 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغر...
زاویه ٔ کیوی زاویه ٔ کیوی . [ ی َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان خورش رستم از بخش شاهرود شهرستان هروآباد. واقع در 8500 گزی خاور هشجین و 24500 گز...
کیوی پایین (سفلی . [ کی وی ِ (س ُ لا) ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان کیوی است که در بخش سنجبد شهرستان هروآباد واقع است . مختصات جغر...
گیوی گیوی . [ گی ] (اِخ ) نام ناحیه و دهستانی است به مشرق آذربایجان از توابع شهرستان هروآباد. || نام قصبه ٔ مرکز دهستان و ناحیه ٔ مذ...
کلارکلار. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیوی است که در بخش سنجید شهرستان هروآباد واقع است و 159 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
پروچ"پروچ"نام روستایی است در استان اردبیل-شهرستنا خلخال.این روستا در حدفاصل بین شهرستان "کیوی"و خلخال قرار دارد.نام اصلی روستا"پیریک"است که "پرو...
نوده نوده . [ ن َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد، در 11 هزارگزی مغرب سنجبد کیوی و 6 هزارگزی جاده ٔ هرو...
ناطورناطور. (اِخ ) از دهات دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد است ، در 12هزارگزی جنوب باختری سنجید (کیوی ) و 10هزارگزی جاده ٔ شوسه ...
ناوندناوند. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد و 27 هزارگزی مغرب سنجید [ کیوی ] و 3 هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔ...
کلاچایکلاچــــــــای == کلاچای ==یکی از شهرهای استان گیلان در شمال ایران است. این شهر با جمعیت حدود 50.000 نفر (برآورد ۱۳۸5خ.) در بخش کلاچای شه...
گلیجان گلیجان . [ گ ُل ْ لی ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد که در 15هزارگزی جنوب مرکز بخش کیوی و 6هزارگزی را...
فاراب فاراب . (اِخ ) دهی از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که در 5 هزارگزی باختر سنجبد و چهارهزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل به هروآبا...
سقاوازسقاواز. [ س َق ْ قا ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کیوی بخش سنجیبد شهرستان هروآباد، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است . (از فره...
گلستان گلستان . [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد، واقع در 17هزارگزی خاور مرکز بخش کیوی و 12هزارگزی راه...
تره لی تره لی .[ ت ْ رِ ] (اِخ ) ۞ شهر و مرکز ناحیه ای است در ایالت کیوی و در قلمرو دولت آزادایرلند قرار دارد. صاحب قاموس اعلام ترکی در ...
گنجگاه گنجگاه . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد که در 8هزارگزی باختر مرکز (کیوی ) و 2 هزارگزی راه شوسه ٔ ...
گنجگاه گنجگاه . [ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش سنجید شهرستان هروآباد که در باختر بخش واقع و از شمال به دهستان کیوی ، از...
شکرپاره شکرپاره . [ش َ ک َ پا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قطعه ای از شکر. (فرهنگ فارسی معین ). || نوعی از حلوا. (ناظم الاطباء). قطاع . قسمی شیرینی ...
نواشانق نواشانق . [ ن َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی از بخش سنجبد شهرستان هروآباد، در 12 هزارگزی مشرق سنجبد (کیوی ) و12 هزارگزی جاده...
داودخانه داودخانه . [ وو ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. واقع در 10هزارگزی باختر کیوی و 6هزارگزی شوسه ٔ هروآب...
مصطفی لومصطفی لو. [ م ُ طَ فا ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال واقع در 15هزارگزی شوسه ٔ خلخال میانه با 506 تن جمعی...
قالین قیه قالین قیه . [ ق َ ی ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد. در 20هزارگزی باختر مرکز بخش (کیوی ) و 5هزارگزی شوسه ٔ...
نصیرآبادنصیرآباد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد، در 12 هزارگزی مغرب کیوی بر سر راه اردبیل به هروآباد...
مورستان مورستان . [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال . واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری سنجبد با 104 تن سکنه . آب آ...
قلعه جوق قلعه جوق . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد، واقع در 18000گزی شمال مرکز بخش (کیوی ) و 15هزارگزی شو...
سوره برق سوره برق . [ رِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. دارای 168 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات...
قره قشلاق قره قشلاق . [ ق َ رَ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد واقع در 10 هزارگزی شمال باختری مرکز بخش (کیوی ) و 2...
نی احمدبیگ نی احمدبیگ . [ ن ِ اَ م َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. در 20هزارگزی شمال سنجبد (کیوی ) و 11هزارگز...
زاویه ٔ کردزاویه ٔ کرد. [ ی َ ی ِ ک ُ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان کیوی از بخش سنجید شهرستان هروآباد. واقع در 14هزارگزی شمال مرکزی بخش کیوی و...
ینگجه قشلاق ینگجه قشلاق . [ ی ِ گ ِ ج َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان خلخال ، واقع در 12هزارگزی جنوب باختری کیوی . آ...
زاویه ٔ ذرج آبادزاویه ٔ ذرج آباد. [ ی َ ی ِ ذَ ] (اِخ )دهی است جزو دهستان گنجگاه از بخش سنجید شهرستان هروآباد. واقع در 23هزارگزی جنوب باختری مرکز ب...

 

گیوی گیوی . [ گی ] (اِخ ) نام ناحیه و دهستانی است به مشرق آذربایجان از توابع شهرستان هروآباد. || نام قصبه ٔ مرکز دهستان و ناحیه ٔ مذ...
نیلق نیلق . [ ن َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان هروآباد. در 10هزارگزی غرب سنجبد (گیوی ) و 2هزارگزی جاده ٔ هروآ...
پروچ"پروچ"نام روستایی است در استان اردبیل-شهرستنا خلخال.این روستا در حدفاصل بین شهرستان "کیوی"و خلخال قرار دارد.نام اصلی روستا"پیریک"است که "پرو...
لمبرلمبر. [ ل ُ ب َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد، واقع در پانزده هزارگزی خاوری سنجید و پانزده هزارگزی شوسه ٔ ه...
مجدرمجدر. [ م َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیوی است که در بخش سنجید شهرستان هروآباد واقع است و 669 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
مرشت مرشت . [ م ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. در 15هزارگزی شمال مرکزی سنجبد و 8 هزارگزی راه هروآباد ...
چلنبرچلنبر. [ چ َ لَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که در 10 هزارگزی فادر مرکز بخش گیوی و 10 هزارگزی راه ...
جغناب جغناب . [ ج ِ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد واقع در 10هزارگزی شمال گیوی (مرکز بخش ) و 5هزارگزی شوس...
صوفلوصوفلو. (اِخ ) دهی است از دهستان کنجگاه بخش سنجیدشهرستان هروآباد، واقع در 17 هزارگزی جنوب باختری مرکز بخش گیوی و 5 هزارگزی شوسه ٔ...
خلخال خلخال . [ خ َ ] (اِخ ) یکی از شهرستانهای هشتگانه ٔ آذربایجان استان سوم کشور است بحدود و مشخصات زیر: 1- حدود: از شمال شهرستان اردبیل...
پیرآغاجی پیرآغاجی . (اِخ ) دهی از دهستان گنجگاه بخش سنجبدشهرستان هروآباد واقع در 16 هزارگزی باختر مرکز بخش گیوی و پنجهزار گزی شوسه ٔ اردبیل ...
کرندرق کرندرق . [ ک َ رَ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که 355 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
علی آبادعلی آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد واقع در 5 هزارگزی شمال مرکز بخش (گیوی ) و 10 هزارگزی را...
فیروزآبادفیروزآباد. (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که دارای 306 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غ...
تره تیزک تره تیزک . [ ت َ رِزَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گنجگاه در بخش سنجیدشهرستان هروآباد که در 12 هزارگزی باختر مرکز بخش گیوی و 3 هزا...
دولت آباددولت آباد. [ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجبد گیوی شهرستان خلخال . واقع در28هزارگزی جنوب باختری گیوی . آب آن ا...
اصفهاآباداصفهاآباد. [ اِ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد واقع در 25 هزارگزی جنوب باختری مرکز بخش گیوی و 12...
باغچه جیق باغچه جیق . [ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد که در15 هزارگزی باختر مرکز بخش گیوی و 5 هزارگ...
میل آغاردان میل آغاردان . (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال ، واقع در 15هزارگزی شمال گیوی با 334 تن سکنه . آب آن از چشمه...
میکائیل آبادمیکائیل آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال ، واقع در 20هزارگزی جنوب باختری قصبه ٔ گیوی با 167 تن سکنه . ...

 

کیوی پایین (سفلی . [ کی وی ِ (س ُ لا) ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان کیوی است که در بخش سنجبد شهرستان هروآباد واقع است . مختصات جغر...
نیلق نیلق . [ ن َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان هروآباد. در 10هزارگزی غرب سنجبد (گیوی ) و 2هزارگزی جاده ٔ هروآ...
نوده نوده . [ ن َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد، در 11 هزارگزی مغرب سنجبد کیوی و 6 هزارگزی جاده ٔ هرو...
چلنبرچلنبر. [ چ َ لَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که در 10 هزارگزی فادر مرکز بخش گیوی و 10 هزارگزی راه ...
جغناب جغناب . [ ج ِ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد واقع در 10هزارگزی شمال گیوی (مرکز بخش ) و 5هزارگزی شوس...
فاراب فاراب . (اِخ ) دهی از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که در 5 هزارگزی باختر سنجبد و چهارهزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل به هروآبا...
لکوان لکوان . [ ل َک ْ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان هروآباد، واقع در 14هزارگزی جنوب سنجبد در مسیر شوسه ٔ هروآباد به می...
مرشت مرشت . [ م ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. در 15هزارگزی شمال مرکزی سنجبد و 8 هزارگزی راه هروآباد ...
مشکول مشکول . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنجگاه است که در بخش سنجبد شهرستان خلخال واقع است و 336 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ...
کزورکزور. [ ک َ وَ ] (اِخ ) گزور. دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان خلخال با 597 تن سکنه . از دو محل بفاصله ٔ دو کیلومتر بنام ...
کمق کمق . [ ک ُ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گنجگاه است که در بخش سنجبد شهرستان هروآباد واقع است و 171 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
کیوی کیوی . [کی ] (اِخ ) یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش سنجبد شهرستان هروآباد است که در مشرق بخش واقع است و از شمال به دهستان هیر و از...
کرندرق کرندرق . [ ک َ رَ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که 355 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
امرآبادامرآباد. [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجبد شهرستان هروآباد با 137 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب است . (از فرهن...
هشین هشین . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجبد شهرستان هروآباد دارای 300 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و حبوب است . (...
لگن دشت لگن دشت . [ ل َ گ َ دَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان هروآباد، واقع در 15هزارگزی باختری سنجدکیوی ) و پنج هزارگزی ش...
امیرآبادامیرآباد. [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجبد شهرستان هروآباد با 157 تن سکنه . محصول آن غلات و حبوب و آب آن از چشمه است . (از فرهن...
شرف آبادشرف آباد. [ ش َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان خلخال . آب آن از چشمه ٔ. صنایع دستی زنان فرشبافی . محصول عمده ٔ...
رستم آبادرستم آباد. [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان خلخال . آب آن از چشمه . محصولات آنجا غلات و حبوب . (از فرهنگ جغ...
سوره برق سوره برق . [ رِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. دارای 168 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات...
علی آبادعلی آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد واقع در 5 هزارگزی شمال مرکز بخش (گیوی ) و 10 هزارگزی را...
نواشانق نواشانق . [ ن َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی از بخش سنجبد شهرستان هروآباد، در 12 هزارگزی مشرق سنجبد (کیوی ) و12 هزارگزی جاده...
مورستان مورستان . [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال . واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری سنجبد با 104 تن سکنه . آب آ...
فیروزآبادفیروزآباد. (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که دارای 306 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غ...
دولت آباددولت آباد. [ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجبد گیوی شهرستان خلخال . واقع در28هزارگزی جنوب باختری گیوی . آب آن ا...
شهسوارلوشهسوارلو. [ ش َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان خلخال است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)...
هواشانق هواشانق . [هََ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجبد شهرستان هروآباد، دارای 182 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و حبوب ...
گیلان دوزگیلان دوز. (اِخ ) دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان مشکین شهر. واقع در 20هزارگزی باختر مرکز بخش و 2هزارگزی شوسه ٔ میانه و...
کاغذکنان کاغذکنان . [ غ َ ک ُ ] (اِخ ) نام دهی از دهستان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد در قسمت جنوب باختری شهرستان هروآباد واقع و از شمال ب...
مصطفی لومصطفی لو. [ م ُ طَ فا ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال واقع در 15هزارگزی شوسه ٔ خلخال میانه با 506 تن جمعی...
داودخانه داودخانه . [ وو ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. واقع در 10هزارگزی باختر کیوی و 6هزارگزی شوسه ٔ هروآب...
خان اندبیل خان اندبیل . [ اَ دَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بخش مرکزی شهرستان هروآباد. شمالاً و غرباً محدود ببخش سنجبد و شرقاً بشهرستان طالش و ...
توشمانلوتوشمانلو. (اِخ ) دهی از دهستان گنجگاه است که در بخش سنجبد شهرستان هروآباد واقع است و 336 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
کاغذکنان کاغذکنان . [ غ َ ک ُ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان هروآباد است این بخش یکی از حاصلخیزترین بخشهای شهرستان هروآباد ب...
قره قشلاق قره قشلاق . [ ق َ رَ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد واقع در 10 هزارگزی شمال باختری مرکز بخش (کیوی ) و 2...
کیوی بالاکیوی بالا. [ کی وی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیوی است که در بخش سنجبد شهرستان هروآباد واقع است و 525 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغر...
نی احمدبیگ نی احمدبیگ . [ ن ِ اَ م َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. در 20هزارگزی شمال سنجبد (کیوی ) و 11هزارگز...
ینگجه قشلاق ینگجه قشلاق . [ ی ِ گ ِ ج َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجبد شهرستان خلخال ، واقع در 12هزارگزی جنوب باختری کیوی . آ...
میل آغاردان میل آغاردان . (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال ، واقع در 15هزارگزی شمال گیوی با 334 تن سکنه . آب آن از چشمه...
میکائیل آبادمیکائیل آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال ، واقع در 20هزارگزی جنوب باختری قصبه ٔ گیوی با 167 تن سکنه . ...

 

شیمی شیمی . (فرانسوی ، اِ) ۞ (مأخوذ از کلمه ٔ «کیمیا») علمی است که در آن از خواص اجسام طبیعی و تغییرات عمیق گوهرها و عناصر بحث می شو...
شیمیدان شیمیدان . (نف مرکب ) شیمی داننده . عالم و متبحر در علم شیمی . آنکه دانش شیمی دارد. شیمیست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیمی شود....
شیمیایی شیمیایی . (ص نسبی ) منسوب به شیمی : فعل و انفعال شیمایی .عمل شیمیایی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیمی شود....
بیوشیمی بیوشیمی . [ بی ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ زیستشیمی . علمی است که در آن از تغییرات شیمیایی مواد آلی و غیرآلی بوسیله ٔ موجودات زنده و بصو...
برقاشیمی برقاشیمی . [ ب َ ] (اِ مرکب ) (از: برق + الف + شیمی ) قسمتی از علم شیمی درباب روابط فعل و انفعالات شیمیائی و برق . ازجمله ٔ مسائل مو...
شیل شیل . (اِخ ) ۞ کارل ویلهلم . شیمی دان سوئدی (متولد استرالسوند 1742 و متوفای 1786 م .) وی به کشف کلر، منگنز و گلسیرین موفق آمد. (ا...
کیمیاکیمیا. (معرب ، اِ) کیمیاء. عملی است مشهور نزد اهل صنعت که به سبب امتزاج روح و نفس ، اجساد ناقصه را به مرتبه ٔ کمال رسانند یعنی ق...
شوره شوره . [ رَ / رِ ] (اِ) از آن باروت سازند و به عربی ملح الدباغین گویند و معرب آن شورج است . (برهان ) (آنندراج ). جسمی که در ساختن ...
کوری کوری . (اِخ ) ۞ پیر (1859-1906 م .). او و ماری کوری ۞ (1867-1934 م .) زن و شوی فیزیکدان فرانسوی و برندگان جایزه ٔ نوبل سال 1903 ...
کوری کوری . (اِخ ) ماری . همسر پیر کوری . دانشمند و فیزیکدان و برنده ٔ جایزه ٔ نوبل مربوط به فیزیک و شیمی و کاشف رادیوم و پلونیوم . وی در...
احمداحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) عبدالعزیزمعلم علم فیزیک و شیمی در دارالعلوم مصر. او راست : تاریخ الطبیعی فی علم الحیوانات الجزء ا...
برم برم . [ بْرُ / ب ُ رُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ (اصطلاح شیمی ) مایعی است قهوه ای رنگ و سنگین ،وزن مخصوص آن 3 و بسیار فرّار است . در 63 درج...
ژفری ژفری . [ ژِ رُ ] (اِخ ) ۞ اتین فرانسوا. نام پزشک و شیمی دان فرانسوی . متولد بسال 1672 در پاریس و متوفی بسال 1731 م ....
احمداحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) فائد وفات 1300 هَ . ق . معلم علوم فیزیک و شیمی در مدرسه ٔ مهندسخانه خدیویه . او راست : الاقوال المرض...
دیلس دیلس . (اِخ ) ۞ اوتو پاول هرمان (1876-1954 م .)، شیمیدان آلمانی . طریقه ای برای تهیه ٔ بعضی از ترکیبات مختلطآلی کشف کرد و بدین ج...
داوی داوی . (اِخ ) ۞ شیمیست مشهور انگلیسی بسال 1778 متولد شده و به سال 1829 م . درگذشته است و در شیمی کشفیاتی دارد. (قاموس الاعلام ت...
تخمیرتخمیر. [ ت َ ] (ع مص ) پوشانیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشانیدن روی . (اقرب الموارد) (المنجد). || مایه کردن در خمیر ...
احمداحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن عبداﷲ مشقی مکنی به ابوالحسن . او مؤدب پسر المعزباﷲ و از خواص عبداﷲبن معتز بود و در بغداد کتب ابن...
گی گی . (اِخ ) ۞ (گی لوساک ) ژزف لوئی . دانشمند فیزیک و شیمیدان فرانسوی که به سال 1778 در سن لئونار دو نوبلا ۞ به دنیا آمد. در سال 1...
زیبق زیبق . [ ب َ / زَ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب جیوه که بمعنی سیماب است . (غیاث ). معرب زیوه که جیوه به جیم تازی مبدل و سیماب مرادف ...
مس مس . [ م ِ ] (اِ) نحاس . جوهری باشد از فلزات که دیگ و طبق و غیره از آن سازند و ارباب صنعت که کیمیاگران باشند آن را طلا کنند. (بر...
نمک نمک . [ ن َ م َ ] (اِ) ۞ ماده ای سپید که به آسانی سوده می گردد و در آب حل می شود و آن را در تلذیذ غذاها به کار می برند و سبخ نیز گ...
جابرجابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حیان . قفطی آرد: جابربن حیان الصوفی الکوفی از متقدمین در علوم طبیعی است و بخصوص در علم کیمیا ماهر بودو ...
زِرطلا ، فلزی گرانبها با نشان اختصاری Au در شیمی...
اشتال اشتال . [ اِ ] (اِخ ) ۞ گئورگ ارنست . از اطبا و شیمی دانان مشهور آلمان است . در 1660 م . در شهرک آنسباخ تولد یافته و در سنه ٔ 1734 م...
کلسیم کلسیم . [ ک َ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ در اصطلاح علم شیمی ، فلزی است دو ظرفیتی که اکثر املاحش غیر محلولند. این فلز در طبیعت به صور...
هارهار. (اِخ ) ۞ رابرت . شیمی دان آمریکایی که در سال 1781 در فیلادلفیا ۞ متولد شد و به سال 1858 م . در همان شهر درگذشت . بیش از سی ...
نبل نبل . [ ن ُ ب ِ ] (اِخ ) ۞ نوبل . آلفرد برنارد. از دانشمندان و مکتشفان بزرگ جهان و مبتکر جایزه ٔ نبل است . وی به سال 1833 م . در س...
تحسین تحسین . [ ت َ ](اِخ ) (خواجه حسن ... افندی ) از دانشمندان متأخر عثمانی و جامع علوم معقول و منقول بود. وی به زبانهای شرق و غرب و ...
پلوزپلوز. [ پ ِ ] (اِخ ) ۞ تئوفیل ژول . شیمی دان فرانسوی . تولد در والنی بسال 1807م . و وفات در1867. وی تتّبعاتی درباب قند چغندر کرده ...
اولراولر. [ ل ِ ] (اِخ ) (1707 - 1783 م .) لئونارد اولر ۞ ریاضی دان مشهور سویسی صاحب کشفیات باارزش در تجزیه ٔ ریاضیات ساده و مکانیک عق...
رنیورنیو. [ رِ ی ُ ] (اِخ ) ۞ هانری ویکتور. (1810 - 1878 م .). از دانشمندان فیزیک وشیمی فرانسه بود. وی در اکس لاشاپل متولد شد و اکتشافا...
منارمنار.[ م ِ ] (اِخ ) ۞ شیمی دان و نویسنده و شاعر فرانسوی (1822 - 1901 م .). کاشف سریشم پنبه ۞ بود. (از لاروس )....
تنارتنار. [ ت ِ ] (اِخ ) ۞ لویی ژاک ... از شیمی دانان معروف فرانسه (1777-1857 م .) و کاشف آب اکسیژنه . او پدر ادموند تنار است . رجوع ب...
کلودکلود. [ کْل ُ / ک ِ ل ُ ] (اِخ ) ۞ ژرژ. فیزیک دان و شیمی دان فرانسوی که در سال 1870 م . در پاریس متولد شد. وی درباره ٔ هوای مایع و...
بلاک بلاک . [ ب ِ] (اِخ ) جوزف بلاک ، پزشک و شیمی دان انگلیسی متولد بسال 1722 م . در بوردو، و متوفی بسال 1799 م . وی گازکاربنیک و منیزی ...
الکل الکل . [ اَ ک ُ ] (اِ) ۞ این کلمه در قرن شانزدهم از «الکحل » عربی عاریه گرفته شده است . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 3 شم...
فریک فریک . [ ف ِرْ ری ] (فرانسوی ، ص ) (اصطلاح شیمی ) اکسید فریک ترکیبی از آهن سه ظرفیتی و اکسیژن که در صورت اختلاط با مقداری گل اخرا...
کلرکلر. [ کْل ُ / ک ُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ یکی از عناصر و علامت اختصاری آن در شیمی «Cl» است و در حرارت عادی بصورت گاز و به رنگ م...
ساژساژ. (اِخ ) ۞ بالتازار ژرژ. شیمی دان و معدن شناس فرانسوی متولد پاریس (1740 - 1824 م .) است ....
اسشل اسشل . [ اِ ش ِ ] (اِخ ) ۞ کارل ویلهلم . شیمی دان سوئدی ، مولد اِسترالزوند. وی کلر، منگنز، اسید آرسنیک و گلیسیرین را کشف کرد. (1742 ...
پرکین پرکین . [ پ ِ ] (اِخ ) ۞ سر ویلیام هنری ) شیمی دان انگلیسی . مولد لندن بسال 1838 و وفات سنه ٔ 1907 م . وی نخستین بار رنگ آنیلین ر...
ژرارژرار. [ ژِ ] (اِخ ) شارل فردریک . نام شیمی دان فرانسوی متولد در استراسبورگ بسال 1816 و متوفی بسال 1856 م ....
مول مول . [ مُل ْ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ (اصطلاح شیمی ) مُل . مخفف مولکول گرم . رجوع به مولکول گرم شود....
استیک استیک . [ اَ س ِ ] (فرانسوی ، ص ) ۞ (از لاتینی استوم ۞ ، سرکه ) اسید استیک در اصطلاح شیمی به جوهر سرکه اطلاق شود و نشانه ٔ آن Co...
ازتیک ازتیک . [ اَ زُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ (اسید...) (اصطلاح شیمی ) اساساً به اسیدی اطلاق میشود ۞ که آنرا بوسیله ٔاسید سولفوریک از اَزُتات...
پالیسی پالیسی . (اِخ ) ۞ برنار. سازنده ٔ سفالینه های مینائی ، نویسنده و دانشمندفرانسوی ، موجد صنعت سفالگری در فرانسه ، مولد او آژِن در حدود ...
برموربرمور. [ بْرُ / ب ُ رُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ (اصطلاح شیمی )ترکیب برم با جسم مفرد دیگر. (فرهنگ فارسی معین ).- برمور دارژان ؛ برمور نقر...
باکن باکن . [ ک ُ ] (اِخ ) رُژِه . تلفظ فرانسوی راجر بیکن ، ۞ راهب دانشمند معروف انگلیسی قرن سیزدهم . وی در 1214 م . تولد یافت و در 1294...
رهنما
مانشتاسم فارسی کوهی در نزدیکی ایلام که در کردی مایشت تلفظ میشود. کوهی در ۶ کیلومتری شمال شرقی شهر ایلام و در نزدیکی بخش کارزان واقع شده و ارتفاع...
کلاچایکلاچــــــــای == کلاچای ==یکی از شهرهای استان گیلان در شمال ایران است. این شهر با جمعیت حدود 50.000 نفر (برآورد ۱۳۸5خ.) در بخش کلاچای شه...
گردش گردش . [ گ َ دِ ] (اِمص ) گردیدن که چرخ زدن است . (برهان )(آنندراج ). سیر. حرکت دورانی . دور زدن : به یک گردش به شاهنشاهی آرددهد ...
چم گردش چم گردش . [ چ ِ گ َ دِ ] (اِ مرکب ) خرامش ببازیچه . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به چم و «چم گردش زدن » شود....
گردشگاه گردشگاه . [گ َ دِ ] (اِ مرکب ) جای گردش . محل گردش : کجا پرگار گردش ساز گرددبه گردشگاه اول بازگردد. نظامی .فلک را کرده گردان بر سر...
آب گردش آب گردش . [ گ َ دِ ] (ص مرکب ) تندرفتار : آب گردش مرکبی کز چابکی هنگام تک نعل سخت او ز خاک نرم می گردد غبار. ازرقی .|| (اِ مرکب ) ...
چم گردش چم گردش . [ چ َ گ َ دِ] (اِ مرکب ) در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه بمعنی پیچ و خم دیوار و پیچ و خم کوچه و نظای...
گردش کنان گردش کنان . [ گ َ دِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) تفرج کنان . تماشاکنان . رجوع به گردش شود....
سال گردش سال گردش . [ گ َ دِ ] (اِ مرکب ) عبارت از شروع شدن سال نو از جلوس . (آنندراج ). شروع سال نو از جلوس پادشاه . (استینگاس ص 642) : و...
گردش چشم گردش چشم . [ گ َ دِ ش ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) حرکت چشم . گرداندن چشم . بگریستن : ز چرخ آتشین جولان شکستم زود می آیدبه ...
گردش خون گردش خون . [ گ َ دِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دوران دم . گردیدن خون در رگها. رجوع به دوران دم شود....
غلام گردش غلام گردش . [ غ ُ گ َ دِ ] (اِ مرکب ) دیواری باشد حائل میان حرم سرا و دیوانخانه و در رباطات ولایات پیش حجره ها برآرند. (آنندراج ) (به...
آفتاب گردش آفتاب گردش . [ گ َ دِ ] (اِ مرکب ) حرباء....
گردش کردن گردش کردن . [ گ َ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تفریح کردن . تفرج کردن . رجوع به گردش شود....
زمانه گردش زمانه گردش . [ زَ ن َ / ن ِ گ َ دِ ] (ص مرکب ) زمان سیر. سریعالسیر : زمانه گردش و اندیشه رفتارچو شب کارآگه و چون صبح بیدار. نظامی .رجو...
بلوک گردش بلوک گردش . [ ب ُگ َ دِ ] (اِمص مرکب ) گردیدن حاکم یا محصل خراج در آبادیهای بلوک قلمرو حکومت خود. بازدید حاکمی قراء و قصبات قلمرو...
گردش قرعه گردش قرعه . [ گ َ دِ ش ِ ق ُ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از غلطیدن قرعه است . (آنندراج ) : غافل مگشای چشم پرشنگ بر گر...
گردش دادن گردش دادن . [ گ َ دِ دَ ] (مص مرکب ) گرداندن چیزی یا کسی را. به حرکت درآوردن چیزی را بحالت دورانی ....
گردش آسمان گردش آسمان . [ گ َ دِ ش ِ س ْ / س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تقدیر. پیش آمد. قضا و قدر : بدو گفت کز گردش آسمان بگوآنچه دانی به پرسش...
گردش دایره گردش دایره . [ گ َ دِ ش ِ ی ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محیط دایره : پیشینگان نمی پنداشتند که گردش دایره سه بار چند قطر اس...
گردش بالین گردش بالین . [ گ َ دِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تغییر جا. تغییر منزل . مؤلف آنندراج آرد: رسم ولایت است که شب جمعه به حرم سر...
گردش روزگارگردش روزگار. [ گ َ دِ ش ِ زْ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً بمعنی تقدیر. قضا. بازیهای چرخ . حوادث نامطلوب : ببینیم کز گردش ر...
چم گردش زدن چم گردش زدن . [ چ َ گ َ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) بناز خرامیدن . (از آنندراج ). رجوع به چم و «چم گردش » شود. || گریختن و رم کردن . (از ...
گردگرد. [ گ ِ ] (اِ) دور و حوالی . اطراف . (از برهان ). گرد و فراهم ودور چیزی . (آنندراج ). پیرامون . پیرامن : زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن ک...
گردگرد. [ گ َ ] (اِ) هندی باستان ورت ، ورتات ۞ (چرخیدن )، وخی عاریتی ودخیلی گرد ۞ ، منجی گارایی ۞ ، پهلوی ورت ۞ (گرد، غبار). خا...
پیچش پیچش . [ چ ِ ] (اِمص ) عمل پیچیدن . پیچیدگی . گردش . تابیدگی . انحراف . کجی . گشتگی از سویی . خمیدگی بجانبی : عوا چهار ستاره اند از شما...
صرف صرف . [ ص َ ] (ع اِ) گردش روزگار. (دهار). ج ، صروف . گردش زمانه . (غیاث ). شب و روز، و هما صرفان . (منتهی الارب ). دهر. ج ، صروف . (غیا...
شبگردشبگرد. [ ش َ گ َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کسی که در شب گردش میکند. (ناظم الاطباء). شبرو. (برهان قاطع). آنکه شبها بگردد و سیر کند : تکی...
چرخ چرخ . [ چ َ ] (اِ) ۞ فلک سیارگان بود. (فرهنگ اسدی ). آسمان و فلک . (برهان ). فلک . (جهانگیری ). کره . سپهر و آسمان و کره ٔ فلکی . (ناظ...
گشت گشت . [ گ َ ] (مص مرخم ، اِمص ) قیاس کنید با کردی گَشت ۞ (تفریح ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیر و گشت . (برهان ). سیر و گردیدن ...
رسل رسل . [ رَ س َ ] (ع اِ) پاره ای از هر چیزی . ج ، اَرْسال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جماعت . (اقرب الموارد). || شتران ، ...
کردگی کردگی . [ ک َ دَ/ دِ ] (حامص ) عاملیت . فاعلیت . کنندگی : ز گردش شود کردگی آشکارنشان است پس کرده بر کردگار.اسدی (گرشاسبنامه )....
طیش طیش . [ طَ ] (ع اِمص ) سبکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سبک سری .سبک مغزی . سبکساری . خفت عقل . سبک طبعی . (زمخشری ) : و چون امیر محمو...
رست رست . [ رَ ] (مص مرخم ، اِمص ) رَستن و آزادی و رهایی و خلاصی و نجات . (ناظم الاطباء). ماضی رستن یا مصدر مرخم آن . خلاص شدن و نجات...
شبگردی شبگردی . [ ش َ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل شبگرد. گردش در شب . سیر در شب و گردیدن به شب . (از آنندراج ). پاسبانی و محارست در شب . (ناظم ...
جوشش جوشش . [ ش ِ ] (اِمص ) از جوشیدن . غلیان . جوش داشتن . بجوش آمدن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : باده در جوشش گدای جوش ماست چرخ در گردش ...
سرگرداسرگردا. [ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) سرگیجش . سرگیجه . مرض دوار. (انجمن آرا). گردش سر. (زمخشری ). سرگیجه و آن علتی است آدمی را و بعربی دو...
دوردور. [ دَ ] (ع اِمص ) گردش . (ناظم الاطباء). حرکت . (اقرب الموارد). گردش چون دور جهان و دور فلک . (آنندراج ). دوران . گردگردی . چرخش ....
دوران دوران . [ دَ ] (از ع ، اِمص ، اِ) گردش . (ناظم الاطباء) (فرهنگ لغات مؤلف ). گرد. گردی . چرخ . طوران . گردانی . چرخش . دوران به سکون و...
مدارمدار. [ م َ ] (ع اِ)جای گشتن . (دستورالاخوان ). جای دور. جای گردش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). موضع دوران . (متن اللغة). جای گردگردی و...
دوران دوران . [ دَ وَ ] (ع مص ) گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به معنی دور است . (از ناظم الاطباء). گرد گردیدن .دور زدن . چرخ ز...
دواردوار. [ دَ / دُ ] ۞ (ع مص ) گشتن سر به علتی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از غیاث ). گردیدن سر. (یادداشت مؤلف ). || گیجی . سرگی...
نجام نجام . [ ن َج ْ جا ] (ع ص )آنکه بشناسد وقت و گردش ستارگان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). متنجم . آن...
حوال حوال . [ ح ِ ] (ع اِ) انقلاب و تغیر. (اقرب الموارد). گردش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- حوال الدهر ؛ گردش زمانه . (منتهی الارب )...
جافی جافی . (ع ص ) خشن و تندخوی . جافی الخلیقه ؛ غلیظ و درشت نهاد. (اقرب الموارد). || جفا کننده . ستمگر. ظالم . جفاکار : از این زمانه ٔ جا...
جذب جذب . [ج َ ] (ع مص ) کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ضد دفع. مقابل دفع. (از اقرب الموارد). کشیدن ...
طواف طواف . [ طَ ] (ع مص ) طوف . طوفان . تطواف . (منتهی الارب ). گرد گشتن . گرد چیزی گشتن . (منتخب اللغات ). گرد برآمدن . (تاج المصادر). گرد...
دشتگردی دشتگردی . [ دَ گ َ ] (حامص مرکب ) گردش در بیابان و صحرا. (ناظم الاطباء). و رجوع به دشتگرد شود....
صتعصتع. [ ص َ ت َ ] (ع اِ) گردش . || سختی تار سر شترمرغ . || نرمی و لطافت سر شترمرغ . || جوان توانا. || گورخر. (منتهی الارب )....
راهگردراهگرد. [ گ َ ] (نف مرکب ) که در راه بگردد. که درراه گردش کند. که در راه قدم زند. گردنده در راه ....
واله واله . [ ل ِ ] (اِخ ) محمدکاظم (آقا...) اصفهانی . متخلص به واله ، از شعرای قرن سیزدهم هجری قمری است . سفری به قصد زیارت و تجارت ب...
گردگردی . [ گ ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل گِرد گردیدن . دَوَران . گردش مستدیر. رجوع به گردیدن شود....

رهنما. [ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِخ ) غلامحسین بن محمد. دانشمند مشهور عصر حاضر و متخصص در فنون ریاضی (تولد در شیراز 1299 هَ .ق . وفات در... 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد